تهاجم پذیری فرهنگی ("دمل"های فرهنگی، "حقیقتسازی" به جای "حقیقتیابی")
کانون هابیلیان - 1391
بسمالله الرحمن الرحیم
موضوع بحث اشارهای به یک نوع جریانشناسی فرهنگی است که هم با تعامل زمینههای داخلی پروژههای خارجی توأمان دارد صورت میگیرد وقتی یک چنین مباحثی مطرح میشود از تعبیر تهاجم فرهنگی، رسانهای، اخلاقی یا جنگ نرم و از این قبیل مباحث، دو نوع مواجه با این مسائل ممکن است پیش بیاید دو نوع مواجهه غلط. یک عدهای از ما دچار غفلت و خوش خیالی هستند و همه چیز را صرفاً طبیعی میبینند یک عدة دیگری از ما که دچار ترس و وادادگی میشوند و آن قدر مسائل را پیچیده و غیر قابل مهار میبینند که تسلیم میشوند ما در برابر دو رویکرد غلط در باب تهدیدهای فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی در جامعهمان یعنی رویکرد ترس و وادادگی و رویکرد غفلت و خوشخیالی که خیلی از ما دچار آن هستیم هم مسئولین دچار هستند و هم ما و شما که کارمان معلمی است بسا ممکن است دچار آن باشیم ما به دنبال رویکرد سوم باید باشیم و آن اعتماد به نفس و هوشیاری است آگاهی اولاً آگاه بودن خود ما و بعد انتقال درست این آگاهی به فرزندان خودمان و نسل جدید و شاگردانمان در آموزش و پرورش و در آموزش عالی. تا خود ما مسائل را ندانیم و مواجهه صحیح را با این مباحث پیدا نکنیم طبیعتاً نمیتوانیم به دیگران لطفی و کمکی بکنیم. این نکته اول. نکته دوم. ما تا خودمان دچار ضعف مجاز نباشیم چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ اجتماعی آسیبهای بیرونی روی ما اثر نمیگذارد وقتی باید بترسیم و نگران باشیم که یک مشکلی این طرف در درون ماست مثل سلامت و بیماری جسمانی از یک جهت است انواع و اقسام میکروبها و تهدیدهای بیرونی همیشه هست ولی چرا ما همیشه مریض نیستیم میدانید خیلی از این ویروسها و باکتریها داخل خود بدن ما و شما هست ولی چرا ما در یک مواردی سالم و آسیبپذیر نیستیم ولی یک جاهایی کاملاً آسیبپذیر میشویم این برمیگردد به یک وقتی که وقتی بدن ما ضعیف و آسیبپذیر میشود آن میکروب و ویروس و آن باکتری که تا حالا ممکن بود در خدمت بدن شما هم باشد تبدیل به یک دشمن کارآمد میشود و ما را از پا میاندازد اگر این ضعف مفرط شد یک چیزی به نام ایدز فرهنگی ایجاد میشود. بیماری ایدز میدانید کاری که میکند کلاً سیستم دفاعی بدن این افرادی که گرفتار آن میشوند فلج میکند یعنی دژهای دفاع از بدن از هم میپاشد و فرو میریزد بعد اینها با یک سرماخوردگی معمولی هم میمیرند به لحاظ فرهنگی و اخلاقی آن وقتی هجوم رسانهای و فرهنگی از بیرون تأثیر میگذارد که ما از داخل یک مشکلی داریم که از پس آن برنیامدیم. این هم نکته دوم. بنابراین ایجاد خودآگاهی و تقویت نظری و اخلاقی در خودمان و در جامعه و در رسانهها اینها بزرگترین روش کارآمد است که جواب میدهد اگر درست عمل کنیم هرجا جواب نمیدهد یک مشکلی از این طرف وجود دارد نمیخواهم بگویم یک مشکلی از آن طرف وجود ندارد از آن طرف مشکلات و هجومهایی وجود دارد اما یک مشکل عمدهای این طرف وجود دارد که آنها تأثیرگذار میشود اگر این ما، این "ما" که میگویم هم شامل سیستم و دستگاه تصمیمگیر و برنامه ریزی مدیریتها است و هم شامل ما و شما که معلم هستیم و با بچهها و جوانها سروکار داریم میشود. اگر ما به قدر کافی منطقی، و به قدر کافی عادل باشیم مطمئن باشید شبانه روز این بمبارانهای فرهنگی تشدید هم بشود تأثیر نخواهد گذاشت آن جایی تأثیر میگذارد که یا ما به لحاظ نظری به قدر کافی منطقی نیستیم و به سؤالات واقعی جواب نمیدهیم یا به قدر کافی عادل نیستیم به لحاظ عملی. وقتی مخاطب ما احساس تناقضگویی و بیمنطقی، به لحاظ نظری در ما بکند و از آن مهمتر احساس بیعدالتی و خودمحوری در سیستم در دستگاه، در تصمیمگیران و در معلمانش بکند طبیعتاً از ما و شما حرفی نمیشنود و گوشش حتی به سوی و برای غیر منطقی باز میشود میدانید گاهی افراد در خود بچهها آدم میبیند گاهی خود ماها هم وقتی بچه بودیم از این کارها کردیم یک وقتهایی هست که مشکل ما نظری نیست اینطوری نیست که ما یک مسئلهای را نمیدانیم جوابش چیست تبدیل به لجبازی میشود و علت آن هم این است که میگوییم حرف شما درست از خودت بدم میآید. بنابراین اگر ما ملاحظات کافی داشته باشیم که هم حرفهای ما پذیرفتنی باشد و هم خود ما و شخصیت ما پذیرفتنی باشد هیچ کس از بیرون هیچ کاری نمیتواند بکند یعنی وقتی مزاج جامعه و مزاج فرهنگی در داخل به درستی مدیریت شد با کمترین امکانات بزرگترین موفقیتها به دست میآید همانطور که در انقلاب دیدیم که یک انقلاب با دست خالی انجام شد ولی چون این دوتا مشکل را نداشت ولی سیستم قبل این دوتا مشکل را داشت با کمترین امکانات و تجهیزات پیروز شد خب عکس این هم ممکن است اتفاق بیفتد اگر آن مشکل و بیماری را داشته باشیم. این را از این جهت عرض میکنم که ما هرچه وقت و انرژی صرف اصلاح خودمان بکنیم برای منطقیتر کردن حرفهایمان و پذیرفتنی کردن حرفها، اسلامی کردن دیدگاهها و در عرصه عمل اسلامیتر کردن رفتار خودمان ولو این که اگر عمل فرهنگی محسوب نشود در واقع بزرگترین کارکرد فرهنگی را دارد. گاهی یک اتفاقاتی در جامعه یا در خانواده میافتد و یک کارهایی میکنیم که متوجه نیستیم این آثار تربیتی و فرهنگی دارد جداگانه ممکن است داریم برای فرهنگ یک بچه هزینه یمکنیم جدگانه یک کارهایی میکنیم که اینها فرهنگی نیست ولی در واقع ریشه تمام آن تلاشها را میزند خود ما توجه نداریم فکر میکنیم این یک کار اقتصادی یا تفریحی است و از این قبیل، در حالی که درست در نقطه مقابل آن دارد عمل میکند این اتفاق در خانوادههای ما میافتد در کل سیستم و جامعه و حکومت هم میافتد شما ممکن است از یک طرف چند میلیارد پول و سرمایهگذاری کنید برای کار فرهنگی از آن طرف هم چهارتا اتفاق که در سیستم، در رسانهها در بانکها در مالیات در فلان اداره اتفاق میافتد تمام آنها را به باد میدهد توجه هم ندارید خب ما که داریم جداگانه هزینه فرهنگی میکنیم پس چرا فلانجا هیچ اثری نمیکند همه چیز هم به عهده دشمن انداختن است خب اینها راه خوبی است برای فرار از مسئولیتها. ندیده گرفتن دشمن هم احمقانه است یک وقتی برای فاسد بودن امکانات زیادی نبود چه فساد اخلاقی و چه فساد اعتقادی، ولی الآن گوشه خانه همه با اینترنت و با رسانههای مختلف خب اگر کسی بخواهد دنبال فساد برود زمینهاش هست دنبال صلاح هم بخواهد برود باز وسیلهاش هست یعنی امکان سقوط و انحطاط هزار برابر شده است هم امکان رشد هزار برابر شده است هر دویش هست منتهی اینها مدیریت بشود یا نشود، بله دشمن مجهزتر از همیشه وارد صحنه شده، تهدیدها هیچ وقت اینقدر قوی نبود که تا گوشه خانههای ما و شما بتواند بیاید ولی مسئله اصلی همانی است که عرض کردیم و مشکل اصلی باید طور دیگری و جای دیگری حل بشود آن وقت همه اینها هم حل میشود. خب این جریانشناسی هم و جریانسازیهایی که در جامعه ما اتفاق میافتد که بخشیاش زمینههای قوی درونی دارد و بخشی از بیرون تولید شده است و پمپاژ میشود آنها هم بدون زمینههای داخلی امکان پذیرش ندارد و الا همیشه حرف مفت در طول تاریخ همیشه زده شده است ولی چه وقت و کدام حرف مفت در جامعه گوش شنوا پیدا میکند؟ مسئله این است. و الا تقریباً هیچ بحث جدیدی در این عرصهها که اساساً جدید باشد وجود ندارد همه جریانهای ضد رشد به لحاظ فرهنگی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی، اعتقادی، همه اینها از قبل بوده است هیچ موضوعی - به لحاظ محتوایی عرض میکنم – هیچ موضوع جدیدی وجود ندارد که بگویید این شبهه هیچ وقت نبود الآن هست هر چه بگویید بیایید سابقه تاریخیاش را نشان بدهید و ببینید همه اینها هزار سال پیش، دو هزار سال پیش، قرنها پیش، دههها پیش همه اینها بود و هست و تأثیر خودش را میگذاشته است منتهی چه وقت یک فرد و یک خانواده، یک جامعه و یک مدرسه در برابر اینها رویینتن میشود و چقدر بیماری ایدز فرهنگی میگیرد و زود از پا درمیآید؟ این مسئله اصلی است.
حالا فرمودند راجع به شبههشناسی و جریانشناسی، خب طبیعتاً این بحث دمنه بسیار وسیعی دارد بخشهایی از آن طبیعی است خیلی از اینها را شبهه به این معنا که یک توطئه فرهنگی است نباید دانست سؤال است پرسش طبیعی است سؤالی است که خود من و شما هم با آن درگیر بودیم گاهی به آن جواب دادیم و گاهی پاسخ نداده از آن عبور کردیم. بنابراین با بخش مهمی از این مباحث باید خیلی طبیعی مواجه شد و باید با ما آگاهیهای عقلانیت اسلامی را تقویت کنیم، هم در رسانههایمان و هم آموزش عالی و هم آموزش و پرورش تا اینها به نسل بعد بتواند درست منتقل شود وقتی ما خودمان در بعضی از مسائل مشکل داریم و خیلی چیزها را نمیدانیم چه چیزی را به بعضیها منتقل کنیم وقتی خود پدر و مادرها و خود معلمها و خود ماها صد نوع مشکل نظری و عملی و اخلاقی داریم از بچههایمان و شاگردانمان چه توقعی داریم؟ یک چیزهایی که در خود ما حل نشده توقع داریم در آنها همینطوری خودجوش حل بشود بنابراین یک خود انتقادی جدی در روشهای هم شخصی و هم روشهای عمومی در عرصه هم آموزش، هم پرورش و هم آموزش بچهها و نسل جدید هم رسانههایمان همواره به آن احتیاج داریم.
با این یادآوری که گفتن این حرفها معنیاش این نیست که ما مشکلی نداریم و همه مشکلات دارد از بیرون تزریق می شود، نه؛ دوباره تأکید میکنم مشکل اصلی در خود ماست! مشکل اصلی ضعف مزاج ما به لحاظ منطقی و اخلاقی و عملی است اگر اینها را هرچه اصلاح بکنیم دو میلیارد شبهه و شایعه بزنند اصلاً اثر نمیگذارد. این را از سطح خانواده میشود دید ما اگر بچههای خودمان از خود ما مسئلهدار نباشند یا خودشان در خانه ما مسئلهدار نشوند کسی بیرون از خانه ما نمیتواند به زور بچههای ما را منحرف کند یا به زور فاسد کند انسان یک شیء نیست شیء است که بنده از اینجا برمیدارم و به اینجا میگذارم تصمیم نمیگیرد و مقاومت نمیکند انسان، اینطور نیست اگر یک کسی این مسائلش حل بشود صد نفر بیایند روی این کار بکنند اگر توانستند این را منحرف کنند ولی وقتی یک مشکلاتی در نظر و عمل هست خود این دنبال بهانه میآید کسی هم دنبال این نیاید این خودش سراغ کسی میرود. یک تقسیم این که اولاً خیلی از مسائل که ممکن است به نظر ما برسد که اینها نظری است و اعتقادی است اینها شبهات نظری است برویم در این مورد کتاب بنویسیم و مقاله بنویسیم و بحث کنیم و ظهور آن هم نظری – فکری است حتی وقتی طرف میخواهد به او بگوییم مشکلتان چیست وقتی میخواهد مشکل خود را بیان کند یک مباحث شبهنظری بکار میبرد اما حقیقت قضیه مطلقا نظری نیست مربوط به عقدههای اجتماعی، اخلاقی و همان بیعدالتیها و مسائلی از این قبیل است و توخالی بودن یک نسل و یک خانواده که از خود ماها به عنوان معلم شروع میشود و به شاگردان ما منتقل میشود اینطوری نیست که مشکلات نظری و عملی ماها حل شده حالا فقط نگران بچهها و شاگردانمان هستیم! بخش مهمی از این مشکلات از خود ماها به اینها منتقل میشود و بخشیاش هم از دشمن و خارج منتقل میشود.
مثال میزنم حالا دوستان فرمودند شیطانپرستی و از این قبیل، شما هیچ وقت باور نکنید که یک انسان منطقی تحصیلکرده واقعاً به لحاظ نظری شیطانپرست بشود اصلاً معنی ندارد یعنی امکان ندارد یک پدیدههایی مثل این، اینها بهانههای نظری دارند به نظر من یک چیزهایی که خیلی مطرح نیست سروصدا کردن آن هم خیلی خوب نیست چهارتا آدمهای اینطوری و روانی همیشه در همه جوامع بودند و هستند یک تیپ عقدههای اجتماعی است که به شکلهای مختلف بروز میکند اصلاً مهم نیست که اسم آن چیست ممکن است در قالب مذهبی بروز کند ممکن است در قالب یک آدم مذهبی افراطی، یک شیعه، یک سنی، یک مسیحی، یک بودایی، عدم تعادلهای تربیتی، اخلاقی، روحی، عقدههای شخصی، اینها دنبال قالب میگردد در هر جامعه و هر محیطی قالب مناسب خودش را پیدا میکند و بروز میدهد. نباید کسی را که فریب خورده بگوییم ما یک جریان شیطانپرستی داریم در خود غرب هم که اینها درست شد اینها بهانه و یک جور تخلیه عقدههای روانی و شخصی است و الا کسی به لحاظ منطقی شیطانپرستی نمیکند خود خدا که اینقدر منطقی است کسی قبول نمیکند آن وقت کسی بیاید شیطان را بپرستد؟ خدا را که این همه حجت عقلی و فطری در مورد اوست نپرستند بیایند شیطانی را که هیچیاش و سرتاسرش شرّ و خالقیت او که بزرگترین خرافه عالم است کسی او را قبول کند. نه، اینها انواع و اقسام مسائلی است که به شکلهای مختلفی خودش را بروز میدهد یعنی شما مطمئن باشید اگر در خانوادهای، در محیطی، در یک جامعهای این عقدهها و این جهلها و این کینهها و این مسائل نباشد اصلاً کسی دنبال این مسائل نمیرود اینها یک محملی است نگاه میکند از چه بدش میآید همان را انجام بده. لجبازی است یک وقت به شکل هیپیگری و یک وقت به شکل شیطانپرستی و یک وقت به شکل موسیقیهای خشن وحشیانه، به شکلهای مختلفی بیرون میزند مثل جوش و دُمَل است. اینها دُمل فرهنگی هستند اینها فرهنگی نیستند دمل و عفونتی است که به شکلهای ظاهراً فرهنگی بیرون میزند به شکل یا در قالب موسیقی یا یک وقت هم ممکن است در قالب هیئت مذهبی بیاید این کار بشود کسی که قفل و تیغ میزند یا پارس میکند به اسم این که سگ امام حسین است، میگوییم آقا امام حسین سگ نمیخواهد امام حسین شیعه میخواهد سگ نمیخواهد اگر سگ میخواست که بودند زمان امام حسین هم انواع و اقسام سگها بود الآن هم هست شیعه میخواهند اهل بیت تشنه شیعه هستند نه دنبال سگ. این ممکن است در این قالبها خودش را نشان بدهد ممکن است یک مرتبه شما میبینید یک مرتبه بیاید اصلاً کدام آدم عاقلی است که یک آدمی را خدا بداند و در برابر آن سجده کند یعنی یک ذره عقل. خب این اتفاق افتاده، در خارج که نیست داخل کشور ما بوده و هست فیلمهایش را دیدید که طرف را توی یک اتاق گذاشته نگاهش که میکنی مملو از عجز و ضعف و حماقت بعد میبینی صد نفر آدم جلوی او به سجده افتادند و به او میگویند خدایا فلان! خب این دیگر جز خر این کار را میکند؟ یعنی یک انسان اینطوری میشود؟ یک آدم متوسطالعقل ولو بیسواد این کار میشود؟ اصلاً اینها به لحاظ عقلی و منطقی معنی دارد؟ افرادی دلشان میخواهد که فریب بخورند. من باور نمیکنم که کسی حقیقتاً دنبال حقیقت باشد و فریب بخورد هرکس فریب میخورد به یک نحوی زمینههای روحی و عدم اخلاص و در اوست و حقیقتطلب نیست نمیشود حقیقتطلب بود و خدا انسان حقیقتطلب را وا نمیگذارد خود خداوند در قرآن وعده میدهد میفرماید آنهایی که تقوای معرفتی و عملی دارند و دنبال حق هستند خالص، محال است خدا اجازه بدهد اینها گمراه بشوند حتی اگر در جامعه دورافتاده باشند عقل و فطرت ته روحت یک چیزی که مانده، چه برسد به وضعیت ما که کسی نمیتواند بگوید من یک سؤالی دارم ولی هرجا دنبال آن گشتم جواب نبود! دروغ میگوید. این همه کتاب، منابع، افراد فاضل، این همه امکانات برای بحث. من باور نمیکنم که کسانی بخاطر شبهه نظری دنبال بعضی از این مباحث بروند. بله یک وقت یک جریان وسیعی از بیرون پمپاژ میکند، شهوترانی، دینستیزی، اخلاقستیزی، انحرافات عقیدتی، انحرافات اخلاقی و اجتماعی، به شکل سکس و زنا و لواط یا به شکل شیطانپرستی، مواد مخدر یا توجیه انواع خیانتها و حریمشکنیها، اینها پمپاژ میشود سابقاً اینطور رسانهها نبود که بخواهند از بیرون تحریک بکنند ولی عرض کردم بُعد نظری در این مسائل بهانه است بخصوص در یک جامعه مسلمان و شیعهای که هیچی هم نباشد در دسترس او این همه مفاهیم است که مفاهیم اخلاقی و عقلانی است که به سؤالات اساسی پاسخ بدهد ولو این که رسانههای ما و نهادهای متولی فرهنگی دینی و روحانیت و معلمان ما ولو در این زمینه ضعیف باشیم و آسیبپذیر باشیم که هستیم ولی کسی نمیتواند ادعا کند که من دنبال پاسخ رفتم و هیچی نفهمیدم و واقعاً به این نتیجه رسیدم که شیطان را باید پرستید بنابراین اینها سروصدایش از خودش بیشتر است. اتفاقاً آن چیزی که تأثیرگذار است فرهنگ نه شیطانپرستی بلکه غربپرستی، توجیه خیانت، گسترش بیقیدی و اباحهگرایی و از این قبیل است اینها بله. اینها هم باز زمینههای نفسانی دارد اینها هم یک چیزی نیست که بیزمینه باشد زمینه اصلی این باز در خود انسانهاست وقتی تربیت و تعلیم و تهذیب در ما ضعیف باشد زمینه این بیشتر گل میکند البته رسانهها در این قضیه مؤثرترند اما شما فکر نکنید که وقتی این رسانهها نبوده این مسائل نبوده، مثلاً تمام این چیزهایی که به عنوان مفاسد اخلاقی میگویند مگر اینها بعد از ماهواره و اینترنت درست شده است؟ خب اینها که از اول و ازل در تاریخ هست اصلاً انبیاء برای مبارزه با همین خصلتها از جمله آمدند کسی فکر کند قبلاًها مردم کمتر گناه میکردند! واقعاً بررسی کنیم ببینیم همینطور بوده است بله ابزار گناه ممکن است بگوییم الآن بیشتر شده است اما ابزار صواب هم بیشتر شده، حق انتخاب که از کسی گرفته نشده است. اگر ابزار برای گسترش فساد و انحراف زیاد شده، ابزار برای گسترش اخلاق و فضیلت و عدالت هم زیاد شده است حق انتخاب از کسی گرفته نشده است همه این گناهانی که الآن دارند میکنند همه اینها قبلاً هم میشده است هیچ گناه جدیدی وجود ندارد انسان است که باید درست به لحاظ نظری و عملی آمادگی پیدا کند و قدرت انتخاب او تقویت بشود و انتخاب صحیح به او داده شود. حالا آن دو دستهای که عرض کردم یکی این دسته که ظاهر آن فرهنگی است ولی در واقع فرهنگی و نظری نیست در واقع شبهه نیست اسم آن شبهه است از جای دیگری باید علاج شود البته به این سؤالات هم باید پاسخ داد اگر کسی راجع به شیطانپرستی و فساد اخلاقی آمد سؤال کرد باید جواب او را داد ولی این که فکر کنیم واقعاً افرادی که دنبال این مسائل رفتند که یک اقلیتی هستند در شیطانپرستی، بیشتر همان شهوتپرستی و غربپرستی است که از قدیم بوده و حالا هم تقویت میشود اینها اغلبش به خاطر شبهه نظری نیست ولی در عین حال باید پاسخ نظری برای اینها آماده داشت و داد یعنی اگر کسی در ذهن آمد که چرا باید این را پرستید نه آن را، خدا کیست و شیطان کیست باید برای اینها پاسخ داد نگاه اسلام به شهوت، نگاه اسلام به خانواده، نگاه اسلام به جنسیت، نگاه اسلام به روابط دختر و پسر، همه اینها را باید پاسخ داد اما بخش مهمی را عرض کردم که اینها منشأ عملی دارد نه نظری، بهانه نظری پیدا میکند ولی باید جواب داد.
بخش دوم؛ آن چیزهایی هستند که اینها هم زمینه عملی دارند ولی بُعد نظری و انحراف فکری در آنها قویتر و برجستهتر است و واقعاً ممکن است شبهاتی ایجاد بشود و اینجا بایستی قدرت تبیین مسائل قوی باشد این دستهبندیها همه اعتباری است بسته به هدف شما از بحث است. در این فرصت، به نظرم آمد که به این تقسیمبندیها میشود یک اشارهای کرد دستهبندیهای خیلی ریزتر هم حتماً هست این دوتا جریان غربزدگی و تحجّر در بیرون با نگاه اولیه با هم تعارض دارند درست دو سر یک طیف هستند ولی در عمل این دوتا به یک جا میرسند. ظاهرش این است که اینها به هم فحش میدهند ولی در بیرون نتیجهای که میگیرند همکاری این دوتا به یک نتیجه میرسد هر دو جامعه را به سمت تفکیک دین از دنیا میروند تفکیک دین از سیاست، تفکیک دین از اخلاق و معنویت، تفکیک دین از خانواده، تفکیک دین از هنر و رسانه، تفکیک دین از آموزش و پرورش، چطوری میکنند؟ این جریان متحجر با بیآبرو کردن دین این کار را میکند یعنی یک دین احمقانه غیر اخلاقی و غیر عقلانی و غیر فطری و غیر قابل پذیرش را مطرح میکند برخورد گزینشی و افراط و تفریطی با دین که هرکس نگاه میکند بالا میآورد میگوید بله راست میگویند اینها که گفتند تفکیک دین از دنیا راست گفتند این دین باید هرچه میشود آن را تفکیک کرد و به حاشیههای خصوصی برود و هرکس هرچه سلیقهای دلش میخواهد یا دلش نمیخواهد، هرچی... ربطی به تمدنسازی ندارد این طرف هم همین کار را دارد میکند ولی با ابزار دیگر و با ادبیات دیگر و با نقطه عزیمت دیگری، آن همه دارد همین کار را میکند میخواهد بگوید دین و مفاهیم دینی یا از اساس مزخرف است یا اگر هم مزخرف عام نیست مزخرف شخصی است! یعنی توی حریم خصوصی ببر و اینها را در این مسائل دخالت نده، ما حتی برایتان معنویت، حتی اخلاق غیر دینی برایتان تعریف میکنیم و از این قبیل. بنابراین تحجّر و سکولاریزم، غربزدگی دست به دست هم دادند و از ضعفهای ما هم دارند استفاده میکنند بخشی شبهات نظری و بخشی هم زمینههای عملی، این دوتا تهدیدهایی هستند که باید به آنها توجه داشت حالا من از هر کدام یکی دوتا مثال میزنم منتهی این مثالها در قالب بررسی روششان عرض میکنم جریان غربزدگی که همین رسانهها و کتابهایی که ترجمه میشود و تأثیرگذاری روی اخلاق رسانهای است از جهات مختلف روی آن اثر دارد و از مشروطه تا امروز دارند روی ما کار میکنند و کادرسازی کردند فکرسازی کردند هنوز هم به قوت ادامه دارد به دو شیوه امروز اینها دارند عمل میکنند. یک شیوه "جاذبهسازی" است و یکی هم "دافعهسازی" و دافعهپردازی است یعنی از دو طریق عمل میشود یکی مدام جاذبه ایجاد کردن برای سبک زندگی غربی و اخلاق اباحهگرانه مادی و یکی هم از این طرف، هرچه احمقانهتر جلوه دادن اسلام و سبک زندگی اسلامی است. از این طرف تا میتوانید دافعه ایجاد کن متنفر کن باز با استفاده از ضعفهای خود ما، از آن طرف تا میتوانی جاذبه ایجاد کن. خب وقتی از یک طرف میکشی و از یک طرف هم داری هول میدهی نتیجهاش روشن میشود.
من اول بحث جاذبهسازی را عرض کنم این تعبیری که میگویند که قدرت نرم یا جنگ نرم، این یک اصطلاح خاصی است که دوستان میدانید در بحث عرصه ارتباطات و روانشناسی تبلیغ این مسئله جا افتاده و مطرح است و هزاران هزار پایاننامه وکتاب راجع به آن نوشته شده است و اصلاً تعریف اینطوری میشود که قدرت حقیقی، قدرت نرم است نه قدرت سخت. قدرت نرم، یعنی اساس روابط اجتماعی، اساس سیاست، فرهنگ، حتی اقتصاد، همه چیز، خانواده، به قدرت اقناع برمیگردد قدرت قانعسازی یا ساکتسازی ولو از طریق اغواء حالا یا منطقی یا غیر منطقی. یا به روش غیر منطقی یا منطقی مخاطب را و آن جامعه هدف را قانع کنی که تو درست میگویی و ارزشهای تو جذاب است و بعد در عرصه دافعهسازی او را متقاعد کنی که ارزشهای خودت همهاش مزخرف است تو با آن فرهنگ و با آن مبنا آدم نمیشوی و الگویت برای آدم بودن هم ما هستیم این همان جاذبهسازی این طرف و دافعهسازی از آن طرف. این ممکن است در قالب گفتگو و در قالب متون آموزشی، در تعلیم و تربیت، فیلم، رفت و آمدها، از بورسیه دادن به شکلهای مختلفی صورت میگیرد. وقتی این طرف ضعیف است و خام است این ماده خام در تیررس قدرت نرم که قرار بگیرد مثل یک خمیری است که در یک مشتی ورز میخورد ورزیده میشود شکل میگیرد اساساً عنصر ارتباطات و رسانه، تأکید اصلیاش روی پیام و تأثیر است و مخاطب اصلی آن روی ذهن و مخاطب است نه جسم آن. برخلاف جنگ سخت که معمولاً جسم را هدف میگیرد و ابزار آن یا اقتصاد است یا سیاست، قدرت نرم محور آن اقتصاد و سیاست نیست البته اقتصاد و سیاست پشت صحنه کار میکند و حمایت میکند منتهی ابزار اصلی آن نه اقتصاد است نه سیاست است نه زر است نه روز است روی ذهن و خلقیات افراد و روی عقاید افراد کار میکند روی طرز فکر و نگاه افراد کار میکنند. امروز میدانید در عرصه رسانه و ارتباطات کمکم اینها از فلسفههای محتوایی فاصله گرفتند و به سمت تکنیکهای تأثیرگذاری رفتند و روی این قضیه خیلی کار میکنند. فیلمهایی که میسازد زاویه دوربین یا تصاویر حاشیهای که در فیلم نشان میدهد نه آن تصاویر اصلی، که شما فکر میکنید تصویر اصلی است آن حاشیهایاش بیشتر از تصویر اصلی با ذهن شما حرف میزند و با ذهن ما بازی میکند به عبارت دیگر خطهای نوشته نشده، خطهای سفید، آن سفیدیهای بین خطوط حساب شده است و تأثیر آن از خود خطوط کمتر نیست بلکه بیشتر است اینها تکنیکهای خیلی پیچیده است و در مورد آن کارکشته شدند و ما از این جهت هم متأسفانه ضعیف هستیم و آسیبپذیر هستیم و اگر قدرت محتوا نبود به لحاظ تکنیکی ما از میدان خارج شده بودیم این قدرت محتواست که حتی برتری تکنیک و تجهیزات آنها را تا امروز زمین زده و مروز فرهنگ انقلاب در جهان اسلام و دنیا جلو رفته و آنها عقب رفتند و الا به لحاظ ابزار و تجهیزات این تکنیکها قاعدتاً آنها باید مدام جلوتر میآمدند و ما کوچکتر و ضعیفتر می شدیم قدرت نرم به این معناست که یک فرستنده دارد یک گیرنده، هدف تو نابود کردن مخاطب نیست بلکه استخدام اوست رویش را باید برگردانی این هدف قدرت نرم است، باید صورت او را برگردانی. توجه او را از یک چیزهایی برداری و به یک چیزهای دیگری جلب کنی این جنگ نرم یا قدرت نرم یا تهاجم فرهنگی از این قبیل همهاش همین است باید بتوانی در گفتارش، در رفتارش، و در پندار و عقایدش تغییر ایجاد کنی بدون این که خودش متوجه بشود یا اگر متوجه بشود بدون این که حساس بشود یا عصبانی بشود. یک وقت شما با دست یکی را میگیری رویش را برمیگردانی و میگویی اینها را ولش کن این طرف را نگاه کن! طرف عصبانی میشود و میگوید آقا به من چه کار داری به زور... یک وقت یک کاری میکنی که خودش با علاقه برگردد و نگاه کند که اگر تو بخواهی جلوی او را هم بگیری کلهاش را هم دو نفر نگه دارند سرش را نگه دارند که برنگردد نتوانی، تا یک لحظه غفلت کنی سرش را برگرداند! این میشود تأثیرگذاری و قدرت نرم. یعنی این که به علایق مخاطب شکل بدهی، علایق او را سرکوب نکنی. علایقش را تغییر بدهی کاری کنی که با زور خودش آن چه را که تو میخواهی انجام بدهد نه با زور تو. یعنی کاری میکنی که دشمنت را با زور خودش به زمین بزنی تو دیگر لازم نباشد زور بزنی کاری کنی که خودش، خودش را زمین بزند آن کاری که تو میکنی خود او انجام بدهد نه این که بخواهی او را مجبور کنی. قدرت وادار کردن مخاطب به این که خواستههای تو را انجام بدهد در حالی که فکر میکند خواستههای خودش است ولی در واقع خواسته تو را دارد انجام میدهد استفاده از ابزاری که ناخودآگاه و غیر مستقیم روی رفتار و حرف زدنش و طرز زندگیاش تأثیر دارد که اگر کار تو نبود او این تغییر در او ایجاد نمیشد ولی خودش هم هنوز متوجه نباشد که تو این تغییر را در او ایجاد کردی. به این معنا میگویند یک قدرت کاملاً زنده و تأثیرگذار است میگویند الف بر ب تا اندازهای قدرت دارد که بتواند ب را وادار کند به کاری که اگر الف و کار الف نمیبود ب آن کار را انجام نمیداد میگوید این قدرت است و ب خودش هم متوجه نباشد که الف بود که او را به این کار وادار کرد قدرت حقیقی و قدرت معنوی و تربیتی و فرهنگی این است و آموزش و پرورش بزرگترین شبکه قدرت نرم است اگر خودش متوجه باشد تفاوت مدرسه با پادگان یک تفاوتش این است در پادگان قدرت سخت کار میکند یعنی تو بخواهی یا نخواهی باید سر ساعتی بلند شوی به صف بشوی فلان کار را انجام بدهی قانون سخت است مجبور است انجام بدهی و مهم نیست که تو تنبلی، خوشت میآید، بدت میآید، دلت میخواهد نمیخواهد و... این کار باید انجام بشود پادگان این است. اما مدرسه، یک نظم حداقلی دارد و عمده کار همین قدرت نرم است که طرف لذت ببرد و رفتار و گفتارش اصلاح بشود و تغییر کند. مثل فیلم است. الآن ما خودمان میرویم فیلم میخریم پول میدهیم بلیط میگیریم سینما میرویم یا پول میدهیم یک فیلم میخریم CD میآوریم خانه مینشینیم نگاه میکنیم هزینه میدهی میخری برای این که تو فکر میکنی این سرگرمی است در حالی که هیچی سرگرمی نیست ما داریم پول میدهیم که او روی اخلاق و افکار ما تأثیر بگذارد در عین حال ما هم لذت ببریم. ببینید این یعنی قدرت نرم. قدرت سخت یکی باید بیاید پول بدهد، هزینه هم برای تو بکند و تو را به زور به یک مسیری بیاورد قدرت نرم از تو پول میگیرند تو باید خواهش بکنی منت هم سرت میگذارد که من دارم به تو خدمت میکنم و سرویس میدهم و تو با لذت و هزینه و پول و میل خودت بروی آن جایی که او میخواهد نه آنجایی که خودت تسلیم گرفتی. تفاوت این دو قدرت این است. آن وقت آموزش و پرورش، آموزش عالی، رسانه، اینها ابزار اصلی و شبکههای قدرت نرم هستند این که عرض میکنم فقط در حوزه روابط شخصی نیست در عرصه فرهنگی، در عرصه روابط بینالملل هم همینطور است الآن مفهوم ابرقدرت در دنیا چیست که در دنیا میگویند روابط بین کشورها و ملتها، مگر آنهایی که قدرت نظامی دارند مگر مدام دارند قدرتهای نظامیشان را اِعمال میکنند؟ مثلاً هر 40 سال، 30 سال، یک بار یک چشمه گردنکلفتی نشان میدهند دیگر او تا 30- 40 سال بعد نانش را میخورد آن لحظهای که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران شیمیایی میکند خب قدرت سخت است ولی بعدش که 60 سال ژاپن کلاً مستعمره آمریکا میشود اینها دیگر قدرت نرم است. - به قول مشهدیها میگویند دَمبرقش را کوبید که من هم نمیدانم اصل این کلمه چیست همینطوری شنیدیم – وقتی دمبقرت را کوبید دیگر تا آخر آنطوری که تو بخواهی او عمل میکند. الآن مثلاً ژاپن با این همه تلاش و یک ملت واقعاً حمّال و زحمتکش ولی خب اینها نه استقلال سیاسی دارند نه حکومت مستقل دارد نه استقلال اقتصادی دارد و نه استقلال فرهنگی دارد هیچی ندارد کل ژاپن مثل یک شرکت و کمپانی در اختیار سرمایهداری غرب است با این که اینطوری نیست که هر روز دارند آنها را میزنند. 60 سال پیش یک بمب اتمی زد تمام شد 60 سال نان آن را میخورد نه فقط در ژاپن بلکه در کل دنیا، علیه بمب اتم هم حرف میزند از حقوق بشر و مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی حرف میزند همه هم میفهمند در عین حال به همه میگوید یادتان باشد آن قضیه یادت باشد. این میشود قدرت نرم، یک چشمه قدرت سخت، بقیهاش همه قدرت نرم است. در روابط بینالملل هم همینطوری است. چطوری است که دو – سهتا کشور به تمام نهادهای بینالمللی عملاً حکومت میکنند یعنی شورای امنیت، سازمان ملل دست اینهاست، سازمان انرژی اتمی باز اینها هستند وقتی بحث حقوق بشر هم میشود باز اینها هم مدعی میشوند بزرگترین متهمین و مجرمین باز طلبکار و پلیس میشوند! آقادزده پلیس میشود! مافیای رسانهای جهان باز اینها هستند خب اینها همه جنگ نرم است اینها قدرت سخت نیست. بنابراین اصل روابط بینالملل که یک ملتی بر ملت دیگری حکومت میکند این حکومت غالباً حکومت نرم است بهترین مدل آن این است که در روابط بینالملل هم میگویند بازیگر الف اگر بتواند در فعالیتهای بازیگر ب یعنی دولت ب یا ملت ب تأثیرگذاری بکند و اِعمال نفوذ بکند به نحوی که آن ملت ب و ج و د آن چیزی را بخواهند که ملت الف میخواهد آنها میخواهند و عمل بکنند این میشود قدرت، این میشود این قوی است آن ضعیف است و الا اینطور نیست که جنگ فیزیکی باشد و الا قدرت نرم هیبت نرم اینها را تا حدود زیادی شکست اسرائیل سه – چهارتا با هزینه کم کرد و سه – چهارتا ضربه محکم به حکومتهای عربی زد بعد 60 سال – 50 سال اینها را ترساند، این ترس قدرت نرم است، طمع قدرت نرم است تا حزبالله و انقلاب اسلامی آمد دوتا تویپزی زد هیبت اینهار ا شکست قدرت نرم تغییر کرد. بنابراین این در تعریف مسئله، پس اینطوری ببینید یک وقت از طریق جاذبهسازی است وادار کردن دیگران، افراد یا ملتهای دیگر به این که آنچه ما میخواهیم انجام بدهند منتهی از طریق جذابیت، جاذبهسازی نه این که طرف را عصبانیاش بکنید کاری کنید که طرف با خرج خودش با میل خودش افتخار کند و دنبالت بیاید. کارشناسان وزارت خارجه انگلیس در قرن 19 این را گفتند و بعد هم کردند گفتند باید کاری کنیم که ملتهای آسیا، آفریقا که در این صد سال قدرتشان شکست باید کاری کنیم که اینها افتخار کنند که به زبان ما حرف بزنند یعنی ما غارتشان میکنیم اینها به جای این که عصبانی بشوند با هم مسابقه بگذارند که کدامشان به ما شبیهترند! افتخار کنند که زبان ما را یاد بگیرند، افتخار کنند لباسهای ما را بپوشند، شب که خواب میبینند بزرگترین آرزویشان این باشد که یک وقتی بیایند در شهرها و کشورهای ما بیایند و برگردند. این قدرت نرم است. در قرن 19 کارشناسان وزارت مستعمرات انگلیس این را گفتند. گفتند ما نمیتوانیم در دنیا مستعمراتمان را با قدرت سخت نگه داریم همه جا که نمیتوانیم ناوگان جنگی و سرباز ببریم، بلکه باید یک کاری کنیم اینها با قدرت نرم بیایند باید یک کاری کنیم که اینها بزرگترین آرزویشان این باشد که به لندن بیایند بزرگترین آرزویشان این باشد که به هم پز بدهند و بگویند ما زبان انگلیسی بلدیم تو بلد نیستی. بزرگترین آرزویشان این بشود که لباس آخرین مدلهای لندن را پوشیدند میگوید اگر ما این کار را بکنیم به این نسل بطور کامل مسلط هستیم بعد میگوید دیگر هرچه ما بگوییم آنها میگویند هرچه ما بخواهیم آنها میخواهند دیگر احتیاجی به توپ و تانک نیست در این جهت هم در صد سال گذشته موفق بودند قدرت سخت تهدید مادی و تشویق مادی است جنبه اقتصادی سیاسی و دارد اقتصاد و نظامیگری اینها منبع قدرت سخت هستند اما قدرت نرم نه تهدید مادی است نه تشویق مادی است بلکه تغییر ذائقه ما و شماست. سلیقه، ذائقه و علاقه من و شما تغییر میکند خودت – این تعابیر خیلی بد است ولی این تعابیر را کردند و نوشتند- گفتند باید کاری کنیم که بقیه نخبگان سایر جوامع، روشنفکران و تحصیلکردگانشان مثل سگی که دنبال اربابش میآید و پارس میکند و خودش را مدیون او میداند با این که مدام خدمت میکند باز هم خودش را مدیون ارباب میداند باید کاری کنیم نخبگان و روشنفکران ایران و آسیا و آفریقا و جهان اسلام مثل آن سگ دم بتکانند و دنبال ما پارس کنند و بیایند لازم نباشد ما برویم با چوب و شلاق بزنیم خودش بیاید البته برای این که سگ باوفا باشد باید گاهی یک چیزی هم جلوی او انداخت بیخرج و بیهزینه نمیشود یک چیزی جلوی سگهایمان باید بیندازیم ولی از این طریق این سگهای خوب و باوفاست که میشود گلههای گوسفند را آورد. میگوید اگر با مسلمانها بجنگیم نمیتوانیم شکست میخوریم باید یک کاری کنیم که نخبگان و سرانشان و بزرگانشان و ریش سفیدانشان مثل سگی دنبال ما بیایند و بقیه ملت هم مثل گوسفند دنبال اینها راه بیفتند باید خودشان بخواهند باید التماس کنند و ما اجازه بدهیم که دنبال ما راه بیفتند! خب این کارها را مگر در این صد سال نکردند؟ غربزدگی از طریق جاذبهسازی. «جوزف ناین» میگوید کاری کردیم که در قرن گذشته که ملتهای دیگر از جامعه ایالات متحده آمریکا یک افسانه پوشالی در ذهنشان ساخته بشود و مدام ارزشهای خودشان، فرهنگ خودشان و تاریخ خودشان و پدران خودشان را لعن و نفرین کنند و توهین کنند و مدام به ما ارجاع بدهند ما باید یک الگوی ذهنی از طریق همین هالیوود و فیلمها درست کنیم که اینها بگویند تاریخ میخواهید تاریخ آمریکا، ارزشها ارزش آمریکایی، فرهنگ آمریکایی، لباس آمریکایی، خانواده آمریکایی، نوشابه آمریکایی، همبرگر آمریکایی، و از این قبیل، این را باید طوری الگوسازی کنیم و البته میگوید کردیم و در این چند دهه اخیر موفق شدیم جذاب کردیم یک کاری کردیم که بچههایشان وقتی که درس میخوانند بگویند که کی میشود ما اروپا برویم مخصوصاً آمریکا برویم؟ میگوید این کار را باید میکردیم و در هر شهری بایستی خیابانهایی تأسیس میکردیم با ساختمانهای سر به فلک کشیده، در هر شهری یک منطقه مرکزی است که برجهای بلند داشته باشد و اینها را در قالب کارتپستال و فیلم، و مدام اینها را به ملتهایی که در کوچه و پسکوچههای خانهاش آب راه افتاده، جوب آب ندارد، دیوار خانهاش دارد میریزد مدام اینها را باید ببیند و بگوید ببینید فرق دوتا تمدن، دوتا فرهنگ، بنابراین فرق دوتا دین، دوتا مذهب و دو نوع اخلاق. میگوید ما باید این کار را میکردیم و ما در ساختن سمبل برای اینها که تا میگوید آمریکا – اینها را جوزف ناین میگوید – که تا میگوید آمریکا در ذهنشان بیاید ساختمانهای بلند، خیابانهای تمیز، امکانات زیاد، آزمایشگاه فلان و... ولو این که به نحو عام واقعیت هم نداشته باشد و در یک محدوده خاصی باشد و به کسی هم نگوییم به چه هزینهای اینها تأمین شده است اگر شما در این 200- 300 سال قارههای دیگر را غارت نمیکردید این مقدار ثروت آنجا جمع میشد؟ از کجا آوردهاید؟ اگر یک روز یک دادگاه بینالملل تشکیل بشود و به آمریکا و اروپا بگویند در این 200 سال اخیر این ثروت و قدرت را از کجا آوردهاید؟ آن وقت میگوید اگر این سؤال را مطرح کنند و ما مجبور بشویم که بگوییم این ثروت و قدرت را به قیمت غارت و نابودی و نسلکشی در آفریقا و آمریکای لاتین و اسیا و اقیانوسیه یعنی چهارتا قاره را نابود کردیم تا این قدرت و ثروت را جمع کردیم آن وقت این هیبت میشکند. تعبیرش این است، میگوید ما توانستیم از طریق رسانهها و نظام آموزشی که نظام دانشگاهی و آموزش و پرورش کل دنیا کاری کردیم که از ما تقلید کنند و کتابهای ما را ترجمه کنند و درس بدهند و به سبک ما آموزش بدهند، رسانه، فیلم، هنر، میگوید کاری در این 40- 50 سال کردیم که یک مخزن عظیمی از قدرت نرم برای خودمان ایجاد کردیم که بدون نیاز به زور و تهدید و لشکرکشی به اهدافمان برسیم ولی این جریان بود تا انقلاب، یعنی بعد از انقلاب امام و این حرکتهایی که شروع شد این قدرت نرم مدام ضربه خورد دوباره مجبور شدند لشکرهایشان را وارد عمل کنند. ببینید وقتی قدرت نرم نتیجه نمیدهد قدرت سخت مجبور است به صحنه بیاید. حمله به افغانستان، حمله به عراق، برای این که وقتی قدرت نرم آسیبپذیر شد دوباره تو باید مدام لشکر بیاوری! باید اقتصاد و نظامیگری بیاید وقتی رسانههایت از طریق جنگ نرم دیگر کمکم جواب نمیدهد. میگوید اگر ما بتوانیم 90 درصد برای قدرت نرم هزینه کنیم ارزش آن را دارد که آن ده درصد بقیه را بسپاریم به ارتش و پنتاگون و میلیتالیزم و نظامیگری. کاری که با نظام اعتقادی کمونیستی کردیم از طریق فیلمها و رسانهها، چون کمونیزم آمد و سوسیالیزم از دل سرمایهداری بیرون آمد انتقاد از سرمایهداری بود که اصالت دنیا بله کمونیزم و سرمایهداری از این جهت که با هم فرقی ندارند گفت اصالت دنیاست، ولی این که چرا فقط سرمایهدار بخورد اصل همین کاه و یونجه است ولی کاه و یونجه را توزیع کنیم این دعوای اصلی سوسیالیزم بوده با لیبرالیزم سرمایهداری. لیبرالیزم سرمایهداری میگفت نه آقا همه اینها با هم نمیشود آنهایی که میتوانند و عرضهاش را دارند و میتوانند به روش درست و نادرست تجمیع ثروت کنند بگذار بخورند و بروند، بعد یک چیزهایی هم از آنها چکه میکند به فقرا و بیچارهها هم میرسد و الا پیشرفت نمی شود توزیع فقر میکنی نه توزیع ثروت. دعوا سر روش بود نه سر مبانی و انسانشناسی. میگوید ما تصویری ساختیم از نظام کمونیستی و سوسیالیستها و چپها این جنگ قدرت نرمی علیه آنها ایجاد کردیم تا بعد توانستیم به لحاظ اقتصادی و نظامی هم آنها را زمین بزنیم از پرده آهنین و از این که اینها چقدر احمق هستند گفتیم بعد در لحظه خاصی ضربه نظامی جواب داد. عین این کار را با جریان اسلام و اسلامگرایی باید الآن بکنیم منتهی با این تفاوت که مارکسیستها مثل خود ما مادی بودند دست ما باز بود و اینها فقط در حوزه اقتصاد حرف نمیزنند در همه حوزهها دارند بحث میکنند و از 100- 150 سال تحقیر مسلمین دارند استفاده میکنند برای ایجاد انقلاب و حرکت اسلام.
جمعبندی کنم. پس ببینید اشاره کردیم یکسری شبهات ظاهرش شبهه است و نظری است در واقع مشکلات عملی و اخلاقی خود ماست که زمینه ایجاد میکند آنها را باید اینجوری حل کنیم و الا هیچ آدم عاقلی آن هم در این دور و زمانه شیطانپرست نمیشود. خداپرستیاش سخت و مشکل است چه برسد به شیطانپرستی که اساساً هیچی ندارد حالا توصیفی که از خدا میکنی همه چیز دست اوست باز او را نمیپرستند شیطان که هیچ کاره است بیایند او را بپرستند! و بعد شیطان شناسی اسلامی را حواستان باشد با شیطانشناسی مسیحی و یهودی و بودایی قاطی نکنید شیطان در قرآن هیچ کاره است هیچ کار جز اغوا و تسویل و تزیین نمیتواند بکند. خودِ قرآن سریع میفرماید آنهایی که خودشان ولایت شیطان را میپذیرند شیطان ولیّ آنها میشود و الا شیطان یک مرتبه نمیپرد بالای کسی و بگوید دیگر پایین نمیآیم. خودت دعوت میکنی خودت میگویی بفرما بالا و بعد تحت ولایت او میشوی. شیطان قرآن، شیطانی نیست که شما اهل ایمان و تقوا و عمل صالح هستی ولی او میآید باز هم سوار شما میشود! ما اصلاً چنین چیزی نداریم و اصلاً چنین شیطانی وجود ندارد شیطان میآید اذن دخول میخواند و با اذن خود ما میآید. در روایت دارد که میگوید من به اکثر شماها چیزی نمیگویم من فقط یک موچک میزنم – به قول مشهدیها میگویند یک موچک به پرنده میزند – میگوید من فقط یک موچک زدم خودتان آمدید ما اصلاً چیزی نگفتیم قرآن میفرماید «یعظکم الوعد» شیطان فقط میتواند وعده بدهد خودتان دنبالش میدوید. کسی بر شما او را مسلط نکرده است. حالا این بحثها باید بشود ولی شما فکر نکنید مشکل در شیطانشناسی است نه اینها بهانه است.
دسته دوم را عرض کردم زمینههای داخلی دارد اما نظریهپردازیهای معرفتی هم از بیرون و داخل وجود دارد و شبهه ایجاد کردن، آنها را حتماً باید درست و منطقی جواب داد. سؤال، خطرناک نیست سؤال خیلی خوب است لجبازی خطرناک است. از سؤال؛ اسلام ضرر نمیکند و این شبهات زیاد میشود بعضیها میترسند کمونیستها آمدند لیبرالیستها آمدند، اگزیستانسیالیستها آمدند، پوزیتویستها آمدند، وای همه حمله کردند! وقتی اینها میآیند ما که تنبل هستیم مجبور میشویم برویم مطالعه کنیم ببینیم اسلام جواب مارکیستها در فلسفه تاریخ، در اقتصاد، پوزیتوییست، فمینیزم چه داده است بعد ابعاد جدیدی از اسلام و تشیّع و مکتب اهل بیت(ع) روشن میشود که خودمان هم تا حالا نمیدانستیم و یک گام مثبت دوباره به جلو برداشته میشود گفت همه اینجور وقتها ناراحت میشوند من خوشحال میشوم به شرط این که فقط بحث نظری باشد. اما اگر بحث نظری نیست و عقده است نه دیگر آنجا مشکلشان پاسخ نظری ندارد. اما اینهایی که عرض کردم یکی غربزدگی و یکی تحجر، غربزدگی با دو تکنیک جاذبهسازی برای غرب و از این طرف دافعهسازی نسبت به اسلام عمل میکند که مثالهای آن را زدیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی